Monday, February 28, 2005

He Said: "I wonder why u guys r sooo stupid; or maybe it is just me, that is so wise. Every one is like u hah? I doubt it though..."
That's what he said

Wednesday, February 23, 2005

Only your friend know your secrets
So only he could reveal it

Friday, February 18, 2005

Another hero, another mindless crime
Behind the curtain, in the pantomime
Hold the line, does anybody want to take it anymore
The show must go on,
The show must go on
Inside my heart is breaking
My make-up may be flaking
But my smile still stays on.

Thursday, February 17, 2005

***قصه***
دیشب، ازخواب پريد. خواب بدی دیده بود، رویای سرازيری آب از آبشار.
دختره همون بود که می خواست، وقتی که در خونش رو زد، قلبش شروع کرد به تندتر زدن...
دستش رو با دستمال خشک کرد و با عجله به سمت سالون رفت.
کیه؟
-خودش بود...
-يک بار ديگه خودش رو توی آینه ی تمام قد نگاه کرد، دستش رو توی جيبش گذاشت و لبخند زد، به طرف ورودی رفت
-سلام!
- فقظ بهش خیره شد...
-نمی خوای تارفم کنی تو؟
-بغلش کرد و با صدای آرومی گفت"خوش اومدی"
-لبخندی بی صدا زد
...
شب ساکت بود...جاده ی تاريک زندگی طی می شد... هوا ابری و تاريک تر از همیشه بود
سر ميز نشسته بودند و سعی می کردند قهوه ای رو که درست کرده بود بخورند.
گاهی به صورتش نگاه می کرد، گاهی به ميز و گاهی به دايره مسطح قهوه توی فنجان...
-با دستهاش بازی می کرد
-....
-به چی فکر می کنی؟
-هیچی!
-لبخندی با صدای کوتاه و توی چشمهای مبهوتش نگاه کرد
-شونه هاش به پایین خم شده بود... شونه هاش رو بالا انداخت و جوابش رو با یه لبخند بی صدای دیگه داد...
-از جاش بلند شد و به طرف اطاق رفت...یک لحظه بعد با یک شاخه رز کبود و درشت برگشت
-خیلی بی صدا از جاش بلند شد، اونو از دستش گرفت و لب هاش رو بوسيد...
موزيک آرومی پخش می شد، صدای ویولون به طور مرتب روی يک نت نشست می کرد...
آخرين چيزی که شنيد، دوستت دارمی بود که با حرکات موزون لبش همراهی می شد.
وقتی به اتاق رفتن، گلش رو هم همراهش برد...
پارچه ای چین خورده و آبی از روی کتابخونه آويزون بود. اونتو پر بود از کتاب های لاتین قديمی با کاغذ های زرد و ابعاد غیر معمول،
فرش روی زمين حالتی کرم رنگ داشت که با رنگ چوبی تخت همراهی می کرد. کمد لباس، دو در تمام قد بود که از وسط به بيرون باز می شدند.
روی تخت نشست و گل رو روی روتختی مخملی، نزديک به جايی- بين دو بالش گذاشت
-روی لبه ی ديگه ی تخت نشست
-دست هاش رو از آرنج روی تخت سر داد به سمت بالا و بدنش رو به حالت نیم خيز به تخت نزديک کرد، سرش رو بالا کرد و به اون نگاه کرد.
-بهش نزديک شد
-صورتش رو برد جلو
-لپهاش رو روی گونه های اون گذاشت
-نفس عمِقی کشيد...
-گودی توی شونه هاش رو از کنار یقه های آشفتش بوسید...
-لباس یکسره و بلندی به تن داشت که دامن اون از چاک پهلویی از لبه تخت به پايين کشيده می شد.
-ديگه از عشق واهمه ای نداشت...
-امشب مهمون اون بود...
-دستش رو روی بازوی آزاد اون گذاشت و بين انگشتهاش فشرد...
-لباسش تقريبا بی آستين بود... آستين های کوتاهی داشت که از شونه تنگ تا وسط بازوها گشادتر می شدند...می تونست توی چشمهاش همه چيز رو بخونه
-می دونست توی ذهنش چی می گذره
احتياجی به گفتن زبونی چيزی نبود...برای همين بعد از اومدن به اتاق حتی يک کلمه هم حرف نزدن...




ادامه دارد...
Take my hands my queen...
...The tango is brightening up the soul of the night...
...Some nights I lose it all to you...
...My love, as long as the stars are shining in the darker sky, I want you to be with me...
...Lets dance....
He wispered it softely and took her hand...
They can do that...
....
We would do that... any thing we've been dreaming of...
When you find yourself in a hole, the first thing to do is to stop diging!

Wednesday, February 16, 2005

God...Who shall answer my questions!?Tell me, Do I have any true firnds left!?!
Maybe I didn't mean I wanted you to be mine... I just wanted you to be mine ... .

Tuesday, February 15, 2005

I am Dooooooomed :((

Tuesday, February 08, 2005

shayad behtar bood migoftam you didn't have to lie to me :((

lalalalalaa la.

oonshab, shabe marg bood, golbarg hashro jam kard va touye sardie sedat be khodesh larzid......yek lahze bad, mordash ro didam ke bar khak oftade...

------------

ey noore chashme mastan, dar eyne entezar'am/// changi hazin o jami, benvaz ya begardan

There is a big problem about being as smart as I am: you always know the tricks people play on you!!
lalalalaaa la
lalalalalaa la...
dishab, bad az nazdik be yek salo nim ghors khordam!! bad tou dahanam gir kard va mazeye talkhi midad.....fekresho bokon.....mani ke dige yad gerefte boodam ye kapsoolo ba seta ghorso baham yekja ghoort bedam, yadam rafte bood ghors bokhoram!! een alie mage na!?

Sunday, February 06, 2005

You don't have to lie to me...