دست در دست سکوت، در دست و پای يکديگر می غلتند بروی هم موش های کور.
بدنبال روزنی از اميد، می دوزند چشم به افق های دور. افق ایی خاکی، خالی ز عقل در گور.
پنجه بر کلوخ های خاک کشند و همی، در دل پرورند نهال های غرور.
بدنبال روزنی از اميد، می دوزند چشم به افق های دور. افق ایی خاکی، خالی ز عقل در گور.
پنجه بر کلوخ های خاک کشند و همی، در دل پرورند نهال های غرور.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home