Monday, March 01, 2004

چشم من مست شد از ديدن روی چو مهش///گوش من مست ز آوای خوش و داد و دمش
ای خدايا تو بگو راه و روش را تا که زود///من ببوسم همه را هم لب و لعل و دهنش
هر دَمَم در هوس و تاب و تبِ يک آرزوست:///ديدن رويش و بوسيدن موی سيهش
تا که روزی به مدد ها که کنی باده بدست///مست و ديوانه شوم نز مِی و از بوی تنش
نذر کردم به خدا از دل و جانم همه را///تا که روزی شود آغوش من آرامگهش


اواخر آذر ماه، سال يکهزار و سيصد و هشتاد و دو

0 Comments:

Post a Comment

<< Home